سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در مصیبتها چون آزادگان شکیبایى باید و یا چون نادانان فراموش کردن شاید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :7
کل بازدید :20594
تعداد کل یاداشته ها : 42
103/9/2
2:2 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
محمد مهدی صالحی[78]
((خدایا کسی را با کسی آشنا مکن گر آشنا کردی از هم جدا مکن)) با سلام به همه ی دوستان مهربونی که لطف کردید به وبلاگ خودتون اومدید. از اینکه وقت خودتون رو واسه این وبلاگ گذاشتید،بی نهایت سپاسگزارم . در این وبلاگ هر چه دوست داشته باشی وجود داره،امیدوارم که خوشتون بیاد. در ضمن میتونید هر نظری هم داشته باشید در این وبلاگ بنویسید.

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
شهریور 90[37]
لوگوی دوستان
 

 

این همه احساسات من در درونم در حال خشکیدن است  و من جرات ابراز آنها را ندارم

 

چشمان پر حسرتم هر روز به امید دیدار باز می گردند و من جرات بستن دوباره شان را ندارم

همیشه قلم در دست شروع به نوشتن می کنم

 ولی می ترسم از خشکیدن مرکب ،

می ترسم که دستانم که قدرت درک احساسات من را نداشته باشند

 زندگی را برای خود آسان گرفته ام اما در عجب از ترس ندیدن تو مانده ام

روز ها  در پی یک دیگر در گذران خود می گذرند تا مرا  در دایره هدفم قرار دهند

اما ترسم از آن است که تو را در محدوده هدفم گم کنم

 مدت زیادیست که به هر آنچه که می بینم سلام می کنم

اما در عجب از رخست گرفتن جواب سلام خود مانده ام   

آه ای قلب خسته من نترس که خدا با توست

  نترس قلب خسته ام که حکمت خداوندی برایت  در صبر  خلاصه گشته است  

امروزه در قدمگاه هر گاه و بی گاهی می توان دم ز عشق و حسرت زد 

 اما این تنها حکم دل من است که گاه و بی گاهش به سکوت فرا خوانده می شود 

 همه می پرسند نکند همه احساس تو در پی بادی که معنای پاسخی تلخ  را  دارد برطرف می گردد

 همه می گویند نکند احساست همان پوچی خاص دوران جوانی باشد

 و اینجا در برابر چشمان من همه فقط می گویند

 می گویند و می گویند

اما فرقی ندارد برایم چه گویند

تو نیز فقط برایت مهم باشد که من چه گویم 

آ ری ز برایت از عشق گویم از انتظاری که برای هر بار دیدنت کشیده ام

 از لبان خسته ام که در برابر بارش کلمات سکوت کرد و لبی تر نکرد

 از چشمان منتظرم می گویم که درکوران احساسات این زمان فقط تو را برایم پیدا کرد

آه ای چشمان پر التهابم از شما برای تمام باز نشدن هایتان متشکرم

لب بگشا که زمانه در انتظار باریدن کلمات ز زبان تو مانده است

 آری لب بگشا که آلاله های سرخ برای شکوفا شدن به زیبایی کلام تو محتاج اند 

 لب بگشا که آسمان در حسادت  کلامت مانده

  ببار، آری  ببارید ای کلمات زیبای خداوندی ز لبانش ،

 ببارید و در این  زمین جاری شوید که انسانهای این زمانه محتاج زیبایی کلماتش  مانده اند 

 لب بگشا که شادی گلهای باغمان به طراوط کلمات آهنگین تو محتاج اند 

  لب بگشای که شاید حوض آبی خانه مان دوباره رو سوی خدا جاری شود 

 لب بگشا که شاید نور خداوندی این بار در دلهایمان جاری شود 

 چشم بگشا که زمین را زیبا ببینی  

چشم بگشا که آسمان را شاید این بار در دریایی چشمان من ببینی   

چشم بگشا که خدا اینجاست که هر جا باشد خدا زیباست  

چشم بگشا که فارغ از زمین شویم  

رها ز گیر و دارش  

شاید که آسمانی شویم

 چشم بگشا که شاید نگاهت ز نگاهم بارانی شود

 شاید ز حسرت دنیا رها شاید ، شاید طراوطی ز خود باران بهاری شود

 چشم بگشا که بهاران پیداست  ، وز بهارش رخ یاران پیداست

چشم بگشا که قلبم زیباست قلبم این بار جای خداست

 چشم بگشا  که خدا هر جا که باشد آن جا زیباست


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ salam maryam khanum
+ khahesh mikonam